فصل²فیک؛[بازی دوباره...]
P¹⁰
مینسو ویو
صبح بیدارشدم دیدم توبغلشم ومیخوام منوببوسه برای همین سریع جلوی لبامو گرفتم که گفت دستاتوبردار ولی من برنداشتم که دادند وترسیدم برای همین دستامو برداشتم که دیدم نبوسیدم نمیدونم چرا ولی بهتر...امروز میخوام یه نقشه ی فرار بکشم نمیخوام اینجابمونم........
تهیونگ:مینسو به چی فکرمیکنی؟
مینسو:ها هیچی چیز به خاصی فک نمیکنم
تهیونگ:هوم توگفتی منم به همین راحتی باورم شد...میخوای فرار کنی اره؟
مینسو:چی...ن..ه
تهیونگ:به هرحال نمیتونی ازدست من فرار کنی وگرنه تنبیه بدی در انتظارته بیبی(ونزدیک مینسومیشه ولبشو کوتاه میبوسه)
مینسو:.....
تهیونگ:حالا بیابریم صبحونه بخوریم
مینسو:با..شه
(ویو بعد از صبحونه).....
[ادامه دارد]
واقعا دارم زحمت میکشم پس لایک کن♡
مینسو ویو
صبح بیدارشدم دیدم توبغلشم ومیخوام منوببوسه برای همین سریع جلوی لبامو گرفتم که گفت دستاتوبردار ولی من برنداشتم که دادند وترسیدم برای همین دستامو برداشتم که دیدم نبوسیدم نمیدونم چرا ولی بهتر...امروز میخوام یه نقشه ی فرار بکشم نمیخوام اینجابمونم........
تهیونگ:مینسو به چی فکرمیکنی؟
مینسو:ها هیچی چیز به خاصی فک نمیکنم
تهیونگ:هوم توگفتی منم به همین راحتی باورم شد...میخوای فرار کنی اره؟
مینسو:چی...ن..ه
تهیونگ:به هرحال نمیتونی ازدست من فرار کنی وگرنه تنبیه بدی در انتظارته بیبی(ونزدیک مینسومیشه ولبشو کوتاه میبوسه)
مینسو:.....
تهیونگ:حالا بیابریم صبحونه بخوریم
مینسو:با..شه
(ویو بعد از صبحونه).....
[ادامه دارد]
واقعا دارم زحمت میکشم پس لایک کن♡
۹.۰k
۱۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.